-
عکس های از بامیان
جمعه 9 فروردینماه سال 1387 21:38
بت تخریب شده ای بامیان نمای از بندی امیر منار باستانی جام بت بامیان قبل از تخریب بت بامیان بعد از تخریب عکس از زمین های زراعتی بامیان
-
فراموش نکن...
جمعه 9 فروردینماه سال 1387 21:35
در لحظه ای که هیچ امیدی نداری و کاملا از خودت مایوس هستی فراموش نکن هنوز کسی نظاره گر توست در کنار تو و نزدیک تر از همه به تو و تو را یاری خواهد کرد . هرگز خدا را از یاد نبر او همیشه با توست ...
-
سال نو ۱۳۸۷ به همه تان مبارک
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 13:08
-
اعتراف
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 21:32
دخترک کوله به پشت اشک به مشت زیر دیوار غمی خم شده است خود او می گوید : من خود سیزده ام ! گاه گاهی روزگار از سر بی خبری خنده ای می دهدم لیک هر روز و شبم طبق قانون جهان از نحوست لبریز ! مدتی می گرید لحظه ای چند، درنگ راه کج می کند این بار به سوی خانه چاره ای دیگر نیست دخترک می گوید : سوختن، خود ساختن ، جنگیدن زندگی...
-
برای هزارمین...
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 20:46
برای هزارمین بار گفت دیگری را دوست دارد برای هزارمین بار گفتم آرزوی خوشبختی ات را دارم برای هزارمین بار گفت بدون او نمی تواند زندگی کند برای هزارمین بار گفتم از خدا می خواهم که او از تو باشد برای هزارمین بار گفت همچو شاهزاده ها است برای هزارمین بار گفتم تو شهبانو اش باشی برای هزارمین بار گفت تو که از من دلخور نیستی...
-
من!
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 20:45
من! صبح وقت از همه با چشم ها نیمه خفته و شکم گرسنه مثل همه دوستانم به کارگاه می روم و با چکش های که همیشه آشنایم بدون لحظ ای درنک تا نیمه های شب کار می کنم و در آخر شب که از کار طاقت فرسای روز خلاص می شوم فقط می توانم چند دانه نان با خود بسوی کلبه ام که در آن فرزندانم همیشه در انتظار اند ببرم ولی همیشه قبل از خفتن...
-
ای آشنای من
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 20:44
ای آشنای من، برخیز و با بهار سفر کرده باز گرد تا پر کنیم جام تهی از شراب را ای آشنای من، یک صبح خنده را ، وقتی که بهار گل افشان فرارسید دربازکن بکلبه ای خاموش من بیا ای آشنای من،
-
به به به ....
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 20:43
به به به .... درحالی که برتری خواهی ملی - رشوه ستانی- زورگویی - تفنگ سالاری - انجوسالاری - خصومت های نهان دیرینه وووووووووووووووووو با خنده های حاکی از پیروزی - وطن عزیزم را به فلاکت و نا بودی می کشاند - ما از آشتی ملی -صلح و صفا - برابری و برادری ......... سخن می گویم.
-
عشق گل
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 20:41
بلبل ز عشق گل که چنان رنجها کشید افسوس چیدنش زچمن دیگران نمود
-
بیا دختر
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 20:40
بیا دختر گلی چینم زباغت که میری و بدل میمانه داغت اگر روزی دوصد بارت نبینم ز بقه ها گیرم من سراغت
-
امید...
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 16:59
راهی ، جاده ای ، هر چند مبهم هر چند سرد و برفی . در انتها ، شاید نوری شاید روزنه ای شاید امیدی نوشته شده بر پنجره ای بخار گرفته ...
-
برای تو...
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 19:47
-
بخندیم یا بگریم
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 19:42
وقتی چوپانی به جهت مهمی بشهر آمد و سگ او همراه او بود. عبورشان بدر مسجدی افتاد . سگ چون در مسجد را گشوده دید داخل شد. خدام مسجد درهای مسجد بستند و سگ را میزدند. چوپان صدای سگ را می شنید به هر دری می آمد بسته میدید تا بلاآخره بر بام مسجد آمد و فریاد میکرد که چرا سگ مرا میزنید؟ گفتند بخاطریکه به مسجد آمده . گفت:...
-
دوستت دارم
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 19:40
قسمم قلبم بود، وکیلم دلم ، حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان، قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد. محکوم شدم به تنهایی و مرگ. کنار چوبه دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم. و من گفتم که به تو بگویند: دوستت دارم .