ای آشنای من،
برخیز و با بهار سفر کرده باز گرد
تا پر کنیم جام تهی از شراب را
یک صبح خنده را ،
وقتی که بهار گل افشان فرارسید
دربازکن بکلبه ای خاموش من بیا